نامه ی شماره 445

ساخت وبلاگ

سرم را از زیر دست تو میکشم... و بعد اشک ریزان از کمبود نوازش شکایت می کنم... نامه ی شماره 445...
ما را در سایت نامه ی شماره 445 دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : letters-to-lord بازدید : 90 تاريخ : يکشنبه 11 دی 1401 ساعت: 15:02

تمام وجودم آتش است.... تو چطور چیزی نمی گویی... چطور آرام مانده ای آرام جانم نامه ی شماره 445...
ما را در سایت نامه ی شماره 445 دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : letters-to-lord بازدید : 88 تاريخ : يکشنبه 11 دی 1401 ساعت: 15:02

بوی رنگ می اید.... پرت می شوم به اتاق کوچکم در آن سالهای دور... با چه وسواسی تلاش می کردم آن یک تکه جا را بهشت کنم... نشد... خسته ام از زمین ... بخواه و ببر مرا آنجا که تمام این بوها و رنگ ها و صداها و نقشها به تمامی محو شود... به آنجا که فقط تو باشی 

نامه ی شماره 445...
ما را در سایت نامه ی شماره 445 دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : letters-to-lord بازدید : 89 تاريخ : پنجشنبه 16 تير 1401 ساعت: 9:15

خدایا خسته شده ام... به هزار زبان باید بگویم .... که شاید یکی اثر کند... الهی خسته ام.... دیگر نمی توانم ... نامه ی شماره 445...
ما را در سایت نامه ی شماره 445 دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : letters-to-lord بازدید : 86 تاريخ : پنجشنبه 16 تير 1401 ساعت: 9:15

تو بلدی... من نمی توانم به تو بگویم چه میخواهم چون اصولا نه خودم را می شناسم و نه خیرم را می دانم و نه حتی خواسته ام برایم معلوم است... من نمی توانم ... تو بلدی... بزرگ من تویی... من به دست تو ... به چشم تو... به امنیت آغوشت نگاه می کنم و دلم می خواهد نباشم... دلم می خواهد آنکه میخواهد تو باشی... آنکه می دهد تو باشی... آنکه دوست می دارد تو و آنکه دوست داشته می شود هم تو باشی ... 

نامه ی شماره 445...
ما را در سایت نامه ی شماره 445 دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : letters-to-lord بازدید : 92 تاريخ : پنجشنبه 16 تير 1401 ساعت: 9:15

قلابی را که می کشی آرزو می کنم صید این بارت باشم.... ماهی سرگردانم میان تورهایی که روزگار پهن کرده و هی مچسبم و هی خوراک لاشخورها می شوم و هی بالا می آورندم و هی صید نور شدن را آرزو می کنم و دوباره و دوباره چشم به قلابت می دوزم و آه ازا ین زندگی که یار فراموشت کرده باشد که صیاد الهی نخواهدت . 

نامه ی شماره 445...
ما را در سایت نامه ی شماره 445 دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : letters-to-lord بازدید : 83 تاريخ : چهارشنبه 11 فروردين 1400 ساعت: 14:26

الهی جز تو پناهگاهی ندارم و جز آغوش تو راه به جایی ندارم... الهی می ترسم .... می ترسم که آنچه مال توست و به امانت به من سپرده ای باز پس بگیری .... هر چند این عین اختیار توست و من مالک هیچ چیزی حتی خودم نیستم... اما می ترسم که تو حقت را از من بگیری .... الهی ..... می ترسم .... بغلم کن

نامه ی شماره 445...
ما را در سایت نامه ی شماره 445 دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : letters-to-lord بازدید : 88 تاريخ : چهارشنبه 11 فروردين 1400 ساعت: 14:26

چقدر دلتنگ نوشتن برای تو هستم ... سلام خوب من .... سلام خوب ترین من ... می شود تا ابد بنشینم روبروی تو... نه ... روی زانوان امن تو... تکیه بدهم به سینه ات... به  قلب مهربانت... می خندی حتما.... که قلب خدا چه می تواند باشد دختر جان.... اما تو انسان را نامه ی شماره 445...ادامه مطلب
ما را در سایت نامه ی شماره 445 دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : letters-to-lord بازدید : 84 تاريخ : چهارشنبه 11 فروردين 1400 ساعت: 14:26

دیشب برای اینکه محبتم را به پشمالوی کوچکم ابراز کنم از سر عشق صدایش زدم... نه از آن صدا زدن هایی که یعنی بیا... از آنها که در آن قصد خاصی نیست ... یک صدا زدن کوتاه و بی منظور بود ... گفتم پیشولانا... انگار که بگویم وای چه روز قشنگی ... یا چه آب خنکی نامه ی شماره 445...ادامه مطلب
ما را در سایت نامه ی شماره 445 دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : letters-to-lord بازدید : 83 تاريخ : چهارشنبه 11 فروردين 1400 ساعت: 14:26

سلام با سر پایین و بغض گلو و چشمان پر اشک اما نگاه امیدوار... آیا تو هم مثل الهام چشم براه نامه هایم بودی؟ نامه ی شماره 445...
ما را در سایت نامه ی شماره 445 دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : letters-to-lord بازدید : 86 تاريخ : چهارشنبه 11 فروردين 1400 ساعت: 14:26